از خیابان می گذشتم چشمم به تابلوئی جنب بیمارستان شهید محمد منتظری افتاد که روی آن نوشته شده مرکز دیالیز حضرت ابوالفضل (ع) که با همت انسانهای والا و خیراندیش توسط انجمن خیریه حضرت قمر بنی هاشم(ع) در سال 1376 تاسیس شده و اداره می گردد.
وارد مرکز دیالیز که شدم فضای غریبی آزارم می داد . آنقدر که احساس می کنم اتاقهای دلگیرش برایم خفقان آور شده اند. چه غروب دیگری دارد اینجا؛ سالنی دارد و حضوری غمگینانه که در انتظار بهبودی لحظه شماری می کند . هزینه های سنگین بیماری و دارو ، اینجا سکوت حکم فرماست ، بدنهائی بی رمق و بی جان با چشمان فرورفته، خیره به شلنگی که حیات آنان را رقم می زند. شیلنگ پرخونی که یکسر آن به سرخرگ و سیاهرگ و سر دیگری آن به دستگاه دیالیز متصل است.
این شلنگها که خون زندگی در آن جریان دارد بر دست های بی رمق و سفید انسانهائی بسته شده که پوست به استخوان رسانده و چشمهایش دریچه ای به آینده روشن نمی گشاید. خون مصموم وارد دستگاه می شود و خون تصفیه شده از شیلنگی دیگر به سرخرگ می ریزد. این دستگاه جبران نارسائی کلیه را می کند و او را که ناتوان ، چشم به این دستگاه دوخته همچنان به آینده امیدوار می سازد.